ردّ پای شیطان بزرگ

روزی روزگاری آمریکا حمله کرد به عراق، به بهانه‌ی این‌که عراق صلاح اتمی داره. کُلّی خون و خونریزی کرد، آخرشم جمع کرد و رفت؛ ولی یه سری مزدور از گوشه گوشه‌ی دنیا توی عراق دور هم جمع کرد و این گروه مثل غدّه‌ی سرطانی رشد کرد و اسمش شد داعش. این غدّه‌ی سرطانی را یه کشورهایی مثل عربستان و قطر و ترکیه و همون شیطان بزرگ حمایتش کرد تا خیلی زود رشد کنه.

 
شروع وحشیگری

وقتی همین شیطان بزرگ، تمام منطقه را ناامن کرد، داعش کم کم فعالیت‌های جنایتکارانه‌ش را شروع کرد؛ حمله کرد به مردم بی‌گناه و بی‌دفاع سوریه و عراق. شروع کرد به تفرقه انداختن بین مسلمون‌ها. پیش خودشون فکر می‌کردن حتماً خیلی زود موفق می‌شن!

 
قُلدری کردن

شروع کردن به حمله کردن و شهرها و روستاها را گرفتن و خراب کردن و آتیش زدن... بچه‌ها و پیرها را کشتن. هزاران نفر را از خونه‌هاشون بیرون کردن، آواره‌شون کردن... از مردم عادی پول زور گرفتن، به زور چاه‌های نفت را گرفتن و نفتش را به هم‌پیمان‌هاشون فروختن و با پولش کُلی سلاح خریدن و باز افتادن به جون مردم. به مکان‌های مقدس مسلمونا حمله کردن.
 

رویاهای پوشالی

آروزهای مسخره‌ ای توی سرشون بود. فکر می‌کردن دیگه زورشون خیلی زیاد شده، هرکار دلشون می‌خواد می‌تونن انجام بدن. فکر کشور گشایی به سرشون زد. نشستن پیش خودشون نقشه‌ی مملکتشونم کشیدن. برای خودشون قانون‌های مسخره وضع کردن؛ ولی خُب این‌ها رویاهای پوشالی‌شون بود. فکر خیلی چیزها را نکرده بودن.
 

مدافعان حرم

کم کم مردم به خودشون اومدن؛ سینه سپر کردن جلوشون؛ چون توی سینه‌هاشون شور حسینی و ندای یا زینب بود... مگه می شه یکی به حرم عزیزاشون دست دراز کنه و اون‌ها ساکت بشینن. این شد که با دست خالی هم وایسادن جلوشون. با هرچی دم دستشون بود ایستادگی کردن. دیگه برای داعشی‌ها همه چیز آسون نبود. آدم‌هایی که دلشون از جنس آسمان بود، بلند شدن رفتن وایسن جلوشون و از مقدساتشون با جون و دل دفاع کنن.
 

فرار با خِفّت

همین شور حسینی که افتاد تو دل مسلمون‌ها برای داعشی‌ها بس بود. مردم با دل و جون جلوشون وایسادن، دیگه نذاشتن به همین سادگی پا بذارن توی شهرهاشون، توی خونه‌هاشون. اون‌ها را مثل سگ پاسوخته از شهرهاشون بیرون کردن. داعشی‌هایی که اون همه ادعا داشتن و همه را از خودشون ترسونده بودن پا گذاشتن به فرار. خیلی از جاهایی را که گرفته بودن، ول کردن و عقب نشینی کردن؛ خیلی‌هاشونم به درک واصل شدن.

 
عاقبت همه‌ی گرگ‌ها مرگه

عاقبت داعشم مثل القاعده و صدام و بِن‌لادنه. عاقبت یه روز که خیلی هم دور نیست خدا دستشون رو پیش همه‌ی مردم دنیا رسوا می‌کنه. رییس شون و تمام دارودسته‌شون به خاری و خِفّت یه راست می‌رن توی جهنم. الانم که این همه توی عراق و سوریه شکست خوردن و روز به روز دارن عقب و عقب‌تر می‌رن، قشنگ می‌شه صدای ناقوس مرگشون رو شنید.

نویسنده: مرتضی فرجی